به شدت پیشنهادی!!!!
"کتابخانه نیمه شب"پیشنهادی!!!
اول از همه یک نکته ای رو بگم...این کتاب رو خواهشا تو نگاه اول قضاوت نکنین!!!به این فک نکنید که چرا باید یه کتابی بخونم که دختره شخصیت اصلی خود*کشی میکنه!!!اصلا این طور نیست...این کتاب یه کتاب کااملا روانشناختی و خودشناسی هست که نویسنده بدون اینکه کلمه ای از روانشناسی بیاره تونسته با به کار گیری بخش ناخوداگاه مغزتون به زندگی اگاهتون کنه...این کتاب اول برای تینیجر ها(نوجوون ها)پیش نهاد شد ولی بعد با داشت بازخورد های عالی یه کتاب عموم شناخته شده و به همه گروه های سنی به شدت پیش نهاد میشه و هر ادمی باااید یک بار هم که شده این کتاب رو بخونه!!!
خلاصه "کتابخانه نیمه شب":
نورا سید، دختر ۳۵سالهی افسردهای است که با گربهاش زندگی میکند. او زندگی پریشان و ناامیدی دارد. پدر و مادرش را از دست داده، مدتهاست از برادرش بیخبر است و ازدواجش با دَن را، دو روز مانده به مراسم عروسی بر هم زده. نورا با وجود تمام استعدادها و تواناییهایش در موسیقی و ورزش و علوم، قید تمام رؤیاها و آرزوهایش را زده و در یک فروشگاه کوچک لوازم موسیقی کار میکند. هفتهای یک ساعت هم به یک نوجوان پیانو درس میدهد.
داستان از جایی آغاز میشود که به او خبر میدهند گربهاش در خیابان تصادف کرده و مُرده. روز بعد با سختی تمام و با وجود اندوهش، به محل کارش میرود. اما رئیسش به او میگوید افسردگیاش باعث شده مشتریها به فروشگاه نیایند و نورا را اخراج میکند. چند ساعت بعد تنها شاگرد موسیقیاش را از دست میدهد. به دوستش ایزی پیام میدهد تا با او درد دل کند، اما ایزی جوابش را نمیدهد، و کمی بعدتر همسایهی پیرش به او میگوید دیگر به کمکش احتیاجی ندارد و از حالا پسری که در داروخانه کار میکند به او کمک خواهد کرد. نورا که حس میکند به انتها رسیده و کسی به او اهمیتی نمیدهد، به برادرش پیام میدهد و با قرصهای ضدافسردگی خودکشی میکند.
نورا زمانی که چشمانش را باز میکند خود را در ساختمانی غریب مییابد. جایی شبیه به کتابخانه؛ همه ی قسمتهای آنجا کتاب چیده شده و قفسههایش تا ابد ادامه دارد...
اول از همه یک نکته ای رو بگم...این کتاب رو خواهشا تو نگاه اول قضاوت نکنین!!!به این فک نکنید که چرا باید یه کتابی بخونم که دختره شخصیت اصلی خود*کشی میکنه!!!اصلا این طور نیست...این کتاب یه کتاب کااملا روانشناختی و خودشناسی هست که نویسنده بدون اینکه کلمه ای از روانشناسی بیاره تونسته با به کار گیری بخش ناخوداگاه مغزتون به زندگی اگاهتون کنه...این کتاب اول برای تینیجر ها(نوجوون ها)پیش نهاد شد ولی بعد با داشت بازخورد های عالی یه کتاب عموم شناخته شده و به همه گروه های سنی به شدت پیش نهاد میشه و هر ادمی باااید یک بار هم که شده این کتاب رو بخونه!!!
خلاصه "کتابخانه نیمه شب":
نورا سید، دختر ۳۵سالهی افسردهای است که با گربهاش زندگی میکند. او زندگی پریشان و ناامیدی دارد. پدر و مادرش را از دست داده، مدتهاست از برادرش بیخبر است و ازدواجش با دَن را، دو روز مانده به مراسم عروسی بر هم زده. نورا با وجود تمام استعدادها و تواناییهایش در موسیقی و ورزش و علوم، قید تمام رؤیاها و آرزوهایش را زده و در یک فروشگاه کوچک لوازم موسیقی کار میکند. هفتهای یک ساعت هم به یک نوجوان پیانو درس میدهد.
داستان از جایی آغاز میشود که به او خبر میدهند گربهاش در خیابان تصادف کرده و مُرده. روز بعد با سختی تمام و با وجود اندوهش، به محل کارش میرود. اما رئیسش به او میگوید افسردگیاش باعث شده مشتریها به فروشگاه نیایند و نورا را اخراج میکند. چند ساعت بعد تنها شاگرد موسیقیاش را از دست میدهد. به دوستش ایزی پیام میدهد تا با او درد دل کند، اما ایزی جوابش را نمیدهد، و کمی بعدتر همسایهی پیرش به او میگوید دیگر به کمکش احتیاجی ندارد و از حالا پسری که در داروخانه کار میکند به او کمک خواهد کرد. نورا که حس میکند به انتها رسیده و کسی به او اهمیتی نمیدهد، به برادرش پیام میدهد و با قرصهای ضدافسردگی خودکشی میکند.
نورا زمانی که چشمانش را باز میکند خود را در ساختمانی غریب مییابد. جایی شبیه به کتابخانه؛ همه ی قسمتهای آنجا کتاب چیده شده و قفسههایش تا ابد ادامه دارد...
- ۱.۲k
- ۲۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط